اینکه دنیا عجیب دلتنگ است، درد غربت شکسته باران را
غنچه ها بی قرار و بی تابند، ابر باور نکرده گلدان را
می وزد از چهار سمت سکوت گردباد عذاب ثانیه ها
گردبادی که می برد با خود خط کشی های این خیابان را
این خیابان که می رسد به شما از تمام مسیرهای بهشت
آه، حسرت به دل نکن آقا خیل انبوه این کلاغان را
خوش به حال کبوتران شما خوش به حال کبوتران شما
کاش این روح خسته ام امشب بشکند میله های زندان را
خواب دیدم دعای باران را خوانده ای تا که سبزتر باشد
ساقه های برنج می دانند که شما باز گیله مردان را...
آسمان در غزل نمی گنجد موج ها را دخیلتان کردم
که خزر خوب و خوب می فهمد راز این اشکهای پنهان را
گم شدم در چهارچوب خودم مثل یک عکس تکه پاره شده
در من انگار آهویی غمگین آرزو می کند خراسان را...
سمیه ربیعی از رشت
رتبه اول شعر بزرگسالاینکه دنیا عجیب دلتنگ است، درد غربت شکسته باران را
غنچه ها بی قرار و بی تابند، ابر باور نکرده گلدان را
می وزد از چهار سمت سکوت گردباد عذاب ثانیه ها
گردبادی که می برد با خود خط کشی های این خیابان را
این خیابان که می رسد به شما از تمام مسیرهای بهشت
آه، حسرت به دل نکن آقا خیل انبوه این کلاغان را
خوش به حال کبوتران شما خوش به حال کبوتران شما
کاش این روح خسته ام امشب بشکند میله های زندان را
خواب دیدم دعای باران را خوانده ای تا که سبزتر باشد
ساقه های برنج می دانند که شما باز گیله مردان را...
آسمان در غزل نمی گنجد موج ها را دخیلتان کردم
که خزر خوب و خوب می فهمد راز این اشکهای پنهان را
گم شدم در چهارچوب خودم مثل یک عکس تکه پاره شده
در من انگار آهویی غمگین آرزو می کند خراسان را...
سمیه ربیعی از رشت
رتبه اول شعر بزرگسال